نمی دونم چی بنویسم، فقط دوست دارم بنویسم. کاش می تونستم با خط خودم بنویسم، شاید اونجوری نوشته هام قشنگ می شد.(تو فکرشم)
چند وقته حس می کنم نوشتن بهم حال می ده. ولی وقتی کسی با نوشته من حال نکنه یعنی چی؟ یعنی اینکه بی نهایت منهای بی نهایت و جوابشم مبهمه.
اینو گفتم که بگم رشتم ریاضی بوده . ولی کاش می رفتم هنر ، گرافیک و از این سری مزخرفات.
از این مدل کارا خوشم می یادولی وسطای وجودم سوسول بازی می دونمشون.
اصلاً بعضی وقتا یه حس دو نفره دارم. حسی که نمی تونه از وجود یک نفر باشه، خودم فکر می کنمکه قرار بوده دو نفر باشم(شاید دو قلو)که خوب نامردی کردم و شدم فقط مهدی ،حالا هم اون خواهر یا برادر نیمه فنا شده من داره خودشو از اعماق وجودم می ندازه بیرون.
اگه این قضیه رو از دید ریاضی بررسی کنیم می رسیم به همون بی نهایت منهای بی نهایتکه جوابش مبهمه و همیشه همینه!!
کلی به خودم می پیچم و برمی گردم سر خونه اول.
عقلم سالمه؟؟؟